گام به گام درس 6 نگارش دهم انسانی

1,193

جواب کارگاه نوشتن صفحه 91 ، 92 ، 93 و 94 درس ششم نگارش دهم

 

1) نوشته های زیر را بخوانید و مشخص کنید نویسنده برای نوشتن آنها چه چیزهایی را با هم مقایسه کرده است؟

پاسخ متن یک :نویسنده دو مفهوم جنگ و صلح را با هم مقایسه کرده است.

پاسخ متن دو : در این متن، تفاوت دید و نگاه و اندیشه ناشی از آن بررسی و انواع نگاه با یکدیگر مقایسه شده است و به صورت غیر مستقیم نگاه و بینشی که از روی آگاهی نباشد نکوهش شده است.

2) موضوعی را انتخاب کنید و با استفاده از روش «سنجش و مقایسه»، یک متن ذهنی بنویسید.

موضوع: مقایسه شعر و نثر

متن نوشته: سخنی که عاری از زیبایی و زینت های لفظی باشد اصلا شعر نیست، نثر است. شعر همانند نقاشی بر روی واژه هاست. شکل دادن، رنگ عاطفه ریختن و احساس ملامت دادن است. حرفی و پیامی است زیور گرفته و پیچیدن واژه در حصار آرایه هاست. شعر چند بعدی بودن کلمه هاست. صدا و رنگ گرفتن حرف هاست، نقاشی آواهاست. و نثر سخنی است که هیچ کدام از این عوالم پیراسته را همراه خود ندارد.

موضوع: گل و خار

متن نوشته: گل و خار دو بار جدایی ناپذیر در ذهن ما فارسی زبان هستند. گل نماد زیبایی و طراوت و سرسبزی است و هر چیزی را که بخواهیم زیبا جلوه دهیم و یا از زیبایی هایش بگوییم آن را به گل تشبیه می کنیم. گل ما را یاد خیلی چیزها می اندازد. وقتی می خواهیم از و محبت خود را به دیگران نشان دهیم، برای آنها گل می بریم و به عزیزترین کسانمان گل می دهیم. وقتی به عیادت می رویم. با خود گل به همراه می بریم. وقتی عاشق می شویم، برای معشوق خود گل می فرستیم. عرق گل ها را می گیریم و درمان بیماری ها از آن بهره می بریم.

گل ها را خشک می کنیم و در موارد مختلفی به کار می گیریم. دسته گل می سازیم و به روش های مختلف گل ها را برای تزیین، جلوه ای دیگر می بخشیم. در همه این موارد، خار هم همراه گل است و همنشین و هم سخن همیشگی اوست. خار نماد آزار و رنج و سختی و حتی زشتی است. خار اگر چه در نظر کم اهمیت جلوه می کند و گاهی نماد کوچکی نیز هست اما همواره یادآور آزردگی خاطر و درد و سختی است. خار در نگاه نازیباست، به رغم گل که تمامش زیبایی است و لطافت و مهربانی.

 

جواب شعر گردانی صفحه 97 درس ششم نگارش دهم

 

شعر زیر را بخوانید، درک و دریافت خود را در چند سطر بنویسید.

مگر دیده باشی که در باغ و راغ / بتابد به شب، کرمکی چون چراغ
یکی گفتش، ای کرمک شب فروز / چه بودت که بیرون نیایی به روز
ببین کاتشی کرمک خاکزاد / جواب از سر روشنایی چه داد
که من روز و شب جز به صحرانیم / ولی پیش خورشید پیدا نیم

پاسخ: شاید تا به حال در میان باغ کرم شب تابی را دیده باشی که همچون چراغ در شب می درخشد. یک نفر را از کرم شب تاب پرسید که چرا هنگام روز بیرون نمی آیی و نمی تابی.

بنگر که کرم شب تاب از روی بینش و آگاهی چه جوابی به او داد؛ من تمام طول شبانه روز را در صحرا به سر می برم ولی در برابر تابش خورشید درخشان دیده نمی شوم و به چشم نمی آیم.

 

 

کتاب درسی نگارش دهم

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.