گام به گام درس 5 نگارش هشتم

883

جواب فعالیت نگارشی صفحه 61 نگارش هشتم

 

متن زیر را بخوانید و مشخص کنید که نویسنده در کدام بخش، تحت تأثیر قوه چشایی، بویایی و لامسه خود قرار گرفته است. 

 

جواب فعالیت نگارشی صفحه 61 نگارش هشتم

 

قوه چشایی: مزه خیارشور زیر دندانهایم جا خوش میکرد / روغن کتلت لبم را لیز میکرد / توی سه سوت، ساندویچم را بلعیدم. / برای اولین بار مزۀ غذا بدون ِ اشک و گریه زیر دندانهایم رفته بود…
قوه لامسه: شکمم قاروقور میکرد و کتلت مچاله، توی دستم باد کرده بود / کتلت، مثل بچه گنجشک مردهای، روی دستم مانده بود.
قوه بویایی: در متن اشاره ای به این قوه(حس) نشده

 

جواب صفحه 62 و 63 درس 5 نگارش هشتم

 

موضوع های زیر چه حس و حالی به شما می دهد؟ یکی را انتخاب کنید و حس و حال خود را درباره آن، بیان کنید.

 

جواب صفحه 61 درس 5 نگارش هشتم

 

بوی خاک پس از بارش باران

بوی باران رایحه ای فراتر از بهترین رایحه های شناخته شده دنیا است.
زمانی که اولین قطرات باران گونه های زمین را می بوسد و بوی خاک باران خورده، هوا را عطرآگین می کند احساس می کنم روحم از کالبد زمینی خارج می شود، در این لحظات دوست دارم همه وجودم دم شود و هیچ بازدمی نداشته باشم که مبادا ثانیه ای، استشمام این عطر آسمانی را از دست بدهم.
باران بهاری و پاییزی هم رنگ و هم عطر و هم جنس نیستند، یکی بوی شکوفه و سبزه و خاک به مشام می رساند و رنگارنگی گل های بهاری را در ذهن تداعی می کند و آمده است تا جان تازه ای به طبیعت ببخشد و زمین را برای رویش و باروری آماده سازد و دیگری از عطر دل انگیز برگ های زرد و خشک باران خورده و خاک، سرشار است و سوز و سرمایش نوید فصل سپیدپوش و خواب زمستانی را به طبیعت می دهد.
و صدای باران که خوش آهنگ ترین موسیقی طبیعت است: زمانی که به پشت پنجره خانه برخورد می کند یا صدای شرشر آب از ناودان به گوش می رسد، یا وقتی آسمان با صدای سهمگین می غرد و برق آن ناخوداگاه دلهره به جانم می اندازد.
خداوند از طریق باران با ما حرف می زند … از همان لحظه آغاز، که ابرهای تیره آسمان را می پوشاند، اولین قطرات باران به زمین می افتد و رقص گل ها و گیاهان آغاز می شود، تا زمانی که باران قطع می شود، ابرهای تیره به کنار می روند و درخشش گلبرگ های خیس و رنگین کمان ما را به وجد می آورد …
همه و همه به زبان باران در گوش ما پچ پچ می کنند تا پیام خداوند را به گوش ما برسانند که می گوید:
“بنده من ببین که چه بی منت نعمتم را بر سر طبیعت و انسان ها جاری می سازم، شکر من را به جای آور و از این جشن آسمانی که روی زمین برپا کرده ام لذت ببر.”
و صدها پیام دیگر.
چقدر حیف که بسیاری از ما صدای باران را می شنویم اما زبان باران که از خوش آوا ترین و گویاترین زبان های دنیای ماوراست را درک نمی کنیم …
انشا در مورد بوی خاک پس از باران و صدای باران
آسمان پر از ابرهای تیره است، باران می بارد، قطره های ریز باران روی برگ های زرد و ارغوانی پهن شده روی زمین، می خورد، این صدای دلنشین باران است.
چشمانم را می بندم و دستانم را رو به آسمان باز می کنم قطرات باران روی دستانم می لغزد. صدای باران و نوازش قطره های باران، لذت بخش ترین لحظه ی من است.
باران می بارد، قطره های ریز باران روی دیوارهای کاهگلی روستای مادری ام می خورد این بوی خاک است، عطر طبیعت و باران و خاک که همه ی فضا را پر می کند. نفس عمیق می کشم، بوی آشنای خاک مرا مست می کند.
فکر می کنم آیا بوی بهترین عطرها در دنیا بهتر از بوی خاک باران خورده است؟! بدون شک برای من این طور نیست..از خاک آمدیم و سرشت ما از خاک است، شاید به همین خاطر تا این اندازه بوی خاک را دوست دارم.
باران که می بارد بخشش بی دریغ آسمان است. بخشش آسمان به زمین و انسان. باید از خانه بیرون بیاییم و به دل طبیعت برویم و زیر باران باشیم، به صدای باران گوش کنیم و نفس های عمیق بکشیم و لذت ببریم.
معجزه ی باران همیشه مرا شاد می کند. روزهای بارانی همیشه برای من از بهترین روزهای زندگیم است. بعضی وقت ها به خیابان می روم به آدم ها نگاه می کنم که تندتند حرکت می کند تا از خیس شدن در امان باشند به آن ها لبخند می زنم و زیر بارش باران شروع به دویدن می کنم تا صدای قدیم هایم با صدای چک چک قطره های باران یکی شود، تا من و باران با هم یکی شویم.
در روزهای بارانی بیش تر سپاس گذار خداوند مهربان و بخشنده هستم. او بهترین ها را برای ما آفریده، و یکی از بهترین نعمت هایش همین باران است.

 

بوی سیر

با انداختن کلید به در و گشودن آن، بویی لذت بخش و آشنا فضای خانه را در بر گرفته و زیبایی و گرمای خانه را دو برابر کرده بود، کیفم را بر زمین انداخته و با چشمان بسته لذت این بو را مهمان بینی ام کردم.
توصیف میزان لذت و خوش مزگی آن غیر قابل وصف بوده و هیچ جوره نمیتوان برای هر کاری که شده از آن گذشت، حتی اگر شده یک قاشق، باید خورد و سپس به باقی کار ها رسید، باید لذت آن را وارد معده کرده و سپس باقی کار ها را در بهره دوم قرار داد، اولویت همیشه اوست.
لذت بخش است چرا که قورمه سبزی یکی از بهترین غذاهای ایرانی است. مخصوصا با سالاد شیرازی اگر همراه باشد. و از طرفی آزار دهنده است چرا که اگر قورمه سبزی جا افتاده در دسترس آدم نباشد، دیگر نمی توان آن میل دیوانه کننده را مهار کرد و هر غذای دیگری را خوردن، حال آدم را می گیرد.
خورشت قورمه سبزی از معدود غذا هایی است که برای همه ایرانی ها تازگی دارد
و هیچوقت برایشان تکراری نمیشود
و در خانه ما سر هر چند مدت یک بار خورشت قورمه سبزی درست میکنند
و طبق رسم های قدیم مقداری برای همسایه هم میفرستیم.
واقعا که چه خوش طعم است .
طعم سبزی تازه ، گوشت تازه و لذیذ ، لوبیاهای خوشمزه و مقوی.
از همه مهمتر لیمو را داشت یادم می رفت.

 

برداشتن یک ظرف داغ

 

اولین باری که سوزش یک ظرف داغ را لمس کردم، چیزی شبیه به یک بی‌حسی آغازین بود و پس از آن جلز و ولزی طولانی به من دست داد! دو انگشت شست و سبابه دست راستم را به ظرف پر از خورشت داغ فسنجون چسبانده بودم. بار اول سوزش بدی را تجربه کردم و احساس من مانند این بود که داغی ظرف تا عمق استخوان انگشتانم نفوذ کرده باشد.
دستانم به جلز و ولز افتاده و حس عجیبی به اعماق وجودم نفوذ کرده است، از شدت داغی گاهی سرما احساس کرده و گاهی بی حس و سر می شوم.
پس از گذشت چند ثانیه‌، حسی عجیب به من فرمان داد که دوباره انگشتم را به ظرف داغ نزدیک کرده و همان حس را تجربه کنم! جالب است که این بار آن قدرها سوزاننده نبود. نمی‌دانم ظرف خنک‌تر شده بوده یا دست من به داغی آن عادت کرده و تجدید شوک بار اول را نداشت. بسیار جالب بود که پوست داغی ظرف را دریافت کرده و آن را به سمت گوشت و استخوان می‌فرستاد.

 

طعم لبوی داغ در یک روز برفی


مقدمه: گاهی انسان ها در میان خاطرات خود جا می مانند و گاهی خاطرات در وجود آنها جا می مانند . گاهی اتفاقات بسیار ساده به خاطراتی ابدی در ذهن ها تبدیل می شوند و برای همیشه به یادگار می مانند.
بدنه: تمام آن روزهارا به یاد دارم. روزهای سرد و برفی زمستان که با پدربزرگ به پیش همان لبو فروش می رفتیم . هنوز هم بوی لبوی داغ مرا تا پیش همان لبو فروش می کشاند. نمیدانم چه سری در آن لبوها نهفته شده بود که یک تکه از آن قادر به گرم کردن من بود. آنقدر گرم میشدم که حتی ایستادن کنار آتش هم نمی توانست مرا آنقدر گرم کند. گاهی فکر میکنم گرمای محبت پدربزرگ بود که مرا آن چنان گرم میکرد و علاقه ی که به بیرون رفتن با پدربزرگ داشتم. درست فکر میکردم. حالا که پدربزرگ نیست انگار گرمای لبو هم نیست. دیگر علاقه ای به روزهای برفی ندارم و وقتی از کنار لبو فروش عبور میکنم علاقه ای به خوردن لبو ندارم. شوقی که برای خوردن لبوی داغ بود انگار فقط زمانی بود که دست در دست پدربزرگ برای خوردن آن رهسپار خیابان های برفی میشدم… حالا دیگر نه پدربزرگی هست و نه لبویی!
نتیجه: خاطرات بسیار عجیب هستند گاهی به یاد روزهایی که می خندیدیم گریه میکنیم و گاهی به روزهایی که گریه میکردیم میخندیم. افسوس که خاطرات ماندنی هستند و انسان ها رفتنی! چه زیبا بود اگر خاطرات رفتنی بودند و انسان ها ماندنی.

 

حمل یک قالب یخ بدون دستکش


من، همیشه پیرو گرما بوده و آن را به سرما ترجیح میدهم، هرچند که عاشق برف بوده و با فرا رسیدن زمستان ذوق میکنم، اما گرما برایم دوست داشتنی تر است.
امروز، خورشید وسط آسمان قرار گرفته و مستقیم بر مغز انسان می تابد، طاقت ها تاق شده و دیگر تحمل مانتو و شال و روسری را ندارم، تند و تند در حال حرکت به سوی خانه هستم اما گرما امانم را بریده است، با نگاهی به این طرف و آن طرف، مغازه ای به چشم می خورد که روی شیشه آن بر کاغذی نوشته بود: یخ موجود است.
نمیدانم چرا ناخودآگاه دلم می خواست یخی به دست گرفته و سرمایش را بر صورتم بمالم، نفسی عمیق بکشم و بر گرما غلبه کنم.
پس وارد مغازه شده و با خرید یک قالب یخ، آن را از جایش دراورده و به محض به دست گرفتنش، دستم سرد شده و رو به بی حسی میرفت، مقداری از آب آن را به صورت زده و با لذت تمام لبخند میزدم و نگران نکاه دیگران به خود نبودم، چرا که عقل من در آن زمان این دستور را داده و من نیز مطیع او هستم.
با حس سرمای بیش از حد در دستانم قالب را در سطل زباله انداخته و به مسیر کمی که برای رسیدن به خانه و کولر پیش رو داشتم ادامه دادم.

 

جواب نتیجه برسی و داوری صفحه 64 نگارش هشتم

 

یکی از نوشته های تمرین ٢ را انتخاب کنید و آن را بررسی و نقد کنید.

 

جواب درست نویسی صفحه 65 نگارش هشتم

 

نتیجه برسی و داوری : نوشته پیش نویس دارد، نشانه های نگارشی رعایت شده است.- نویسنده با حاشیه نویسی و درست نویسی توجه کرده است.
متن مقدمه ، میانه و بخش پایانی دارد

 

جواب درست نویسی صفحه 65 نگارش هشتم

 

جمله های زیر را ویرایش کنید:

گزارشات زیادی از توانایی نویسندگی دانش آموزان به دست ما رسیده است.
پاسخ: گزارش های زیادی از توانایی نویسندگی دانش آموزان به دست ما رسیده است.

در شهر شیراز، باغات زیبایی پر از درخت نارنج، وجود دارد.
پاسخ: در شهر شیراز، باغ های زیبایی پر از درخت نارنج، وجود دارد.

 

جواب حکایت نگاری صفحه 66 نگارش هشتم

 

بازنویسی حاکمی دو گوشش ناشنوا شد :
در روزگاران گذشته حاکمی به بیماری گوش درد مبتلا شد و شنوایی خود را از دست داد. درمان دکترا هم هیچ تاثیری نداشت. حکم از این اتفاق که موجب شده بود که او هیچ صدایی از آدم مظلومی را نشنود خیلی ناراحت بود و نمی‌دانست چه کار کند روزی یک آدم دانا به پیش حاکم رفت و با اشاره و نوشتن به او گفت ای سلطان چرا غمگین هستی ؟ شما فقط یکی از حس های خود را از دست داده خداوند به شما حساب دیگری هم داده است که سالمند از آنها استفاده کنید تا کم کمی فکر کرد و گفت ای مرد دانه حرف درستی میگویی من از این نعمت های دیگر خود غافل بودم یا به نعمت های دیگر خود بی توجه بودم.

 

کتاب درسی نگارش هفتم

 

منبع سافت کتاب
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.